خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

شناختن آدما!

آدما رو از حرفایی که راجب دیگران می زنن  

راحت تر میشه شناخت  

تا از حرفایی که راجب خودشون می زنن! 

 

 

سعیده

چیز دیگری برایم نمانده است...!

اول بگم: 

من خیلی دوست دارم یه نفر یه تیکه متن بگه و بعد من ادامش بدم! 

این متنو که می بینید قسمت اولشو دوستم (شیما ) برام نوشت(قسمتی که رنگش مشکیه) و بقیشو خودم سر کلاس آرایمون نوشتم! 

 من دوست دارم نظر بقیه رو راجب نوشته هام بدونم! خوشحال میشم اگه ایرادی تو کارمه بهم بگین! 

دوم: 

 

دیگر چیزی برایم نمانده است...جز دست هایی که یخ زده اند ...چشم هایی که بی سو شده اند و دلی که سنگ شده.... 

 

تو که بر بال باد ها آمدی و به سرعت نور بر بال باد ها رفتی این طور شدم! و گرنه تا قبل از این طوفان همه چیز آرام بود ( شاید آرامش قبل از طوفان نامش بدهی...!) 

دست هایم نه از هرم گرمایت می سوخت و نه مثل الآنم از زمهریر نبودنت یخ زده بود  ! 

چشم هایم نه از ستاره ی وجودت همیشه نورانی بود و نه از ظلمات نبودنت بی سو ، و دلم...! 

و دلم نه مثل خمیری در دستت بود و نه مثل نبودنت سنگی بی نبض و بی تپش...! 

و حال از پس این سال ها دیگر هیچ دستی برایم نمانده تا دوباره گرمش کنی و دیگر چشمی هم ندارم که از ستاره ی وجودت بدرخشد و دیگر دلی هم ندارم که برایت بتپد! 

کاش هیچ وقت نیامده بودی.....! 

 

                                                                                  سعیده

دلم

دلم که می گیرد گاهی .... دلم که گاهی در جا می زند و می خواهد فقط....  

نمی دانم! 

شاید نباید همیشه به حرف دلم باشم اما...  

اما گاهی عقلم از دست دلم کفری می شود! 

گاهی که نه! بیشتر وقت ها! 

دلم به جای عقلم به دهنم فرمان می دهد و او هم بی کم و کسر آن را اجرا میکند و بعد.... 

و بعد عقلم ناگهان به کار می آید!  

ناگهان شروع می کند به توبیخ دل و دهنم که چرا و چرا و چرا! 

بعد دلم می گیرد!  

دلم از دست عقلم می گیرد که چرا به موقع نگهش نداشته و چرا نوشدارو بعد از مرگ سهراب؟! 

 

سعیده

حرف دل!

سلام! 

هر وقت یه چیزی یادم  میاد و می خوام بنویسمش سریع اونو تو گوشیم می نویسم! 

امروز داشتم اونارو می خونم هر چی فک کردم یادم نیومد اینو از درد چی نوشتم ! 

اما خودمم موقع خوندنش فهمیدم که دلم خیلی از یه چیزی پر بوده این قدر تو پرده گفتم!
 حالا شما ها بخونین ببینین چیزی ازش سر در میارین یا نه!!!! 

 

چرا؟؟؟؟ 

من که می دانم دلم می رود پیشتر از آن ها ... 

پس چرا می گردد این دیوانه ی عاصی دیوانه تر از قبل!

باز هم از مدرسه!

نمی دانم اینجا چه فصلی است  

که هرچه میروم  

هنوز کالم و به تو نمی رسم.... 

 

بچه ها ببخشید !!!!!!!! 

من هنوزم کامپیوتر ندارم و نمی تونم جواباتونو بدم 

ولی از همتون ممنونم!

یزد

یه ماه پیش با مدرسه رفتیم یزد !

واقها بهمون خوش گذشت

خیلی.....

وقتی داشتیم می رفتیم زندان اسکندرو ببینیم کلی دیوار نوشته دیدیم که از همش عکس گرفتیم!

یکی را دوس دارم اما افسوس...

دل نسوزون که سوزوندنش کار ها می کند...

آخه چرا...!

و....

از این قبیل جمله ها ...!

دوستم توی سفرنامش نوشته بود:

فک می کنین اگه بازم برگردیم به یزد این مجنون به لیلیش رسیده؟؟؟؟

 بگذریم!

نمی دونم با مدرسه مسافرت رفتین یا نه!  

اصفهانی پارسال رفتیم هم خوش گذشت اما یزد امسالمون یه چیز دیگه بود! 

می تونم بگم امسال واقعا بچه ها و معلما رو شناختم! 

 

 

راستشو بخواین خودمم نمی دونم چرا اینا رو نوشتم!نوشتم دیگه!

قوانین من !

- تازگیا عوض شدی! 

 یه کارایی می کنی که قبلا نمی کردی! 

یه چیزایی میگی که قبلا نمی گفتی! 

یه جاهایی میری که قبلا نمی رفتی! 

یه چیزایی می بینی و می خونی  و می شنوی که قبلا نمی دیدی و نمی خوندی و نمی شنیدی! 

خیلی عوض شدی! 

بگو چی شده؟ 

چرا این قدر عوض شدی؟ 

چرا کارات اونقدر فرق کرده که آدم فک می کنه یه کس دیگه ای هستی؟!؟! 

 

- نه! چیزی نشده! من خودمم! یه آدم دیگه نیستم! خیلی هم عوض نشدم!  

 فقط قوانینم رو عوض کردم!!! 

  

  

                                                                                        سعیده 

!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛! 

 

فیلمای ماه رمضونو می بینین؟؟؟؟ 

حرصم میگیره از این دختره سارا توی سقوط یک فرشته ! 

یه خورده زیادی احمقه! 

 

!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛!؛! 

 

گناهی ندارم ٬ ولی قسمت اینه ٬ که چشمای کورم به راهت بشینه ٬برای دل من ٬واسه جسم خستم٬ منی که غرور رو ٬تو چشمات شکستم  

سر از کار چشمات کسی در نیاورد ٬ که هر کی تو رو خواست ٬ یه روزی بد آورد٬ برای دل من ٬ واسه جسم خستم٬ منی که غرور رو تو چشمات شکستم٬ واسه من که بر عکس کار زمونه٬ یکی نیست که قدر دلم رو بدونه ٬ گناهی ندارم ولی قسمت اینه٬ که چشمای کورم به راهت بشینه....(گناهی ندارم از محسن یگانه)

نامتناسب + تولد!

من سر به تنم زیاد بود از اول  

شالوده ام از تضاد بود از اول 

ابعاد مرا عشق به هم ریخته بود 

روحم به تنم گشاد بود از اول 

 

 

جلیل صفر بیگی 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++ 

پ.ن۱: تو یه لحظه تو چشای من نگا کن . با صدای من در قلبتو وا کن . کمی ارامشو حس کن تو ترانم . واسه تو یه دنیا حس عاشقانم . دلتو به این صدای خسته بسپار . تو منو داری عزیزم منو این بار . من می خونم تا  تو آرامش بگیری . تو با من به سمت تنهایی نمیری  .... (دل تنها از مازیار فلاحی) 

 

ادامه مطلب ...

دو تا چیز که تو دلم مونده بود!

سلام! 

۵شنبه ی این هفته ساعت ۱۲ و نیم شب داشتیم از سر یکی از چهارراه های شمال تهران رد می شدیم! پشت چراغ قرمز وایستاده بودیم! یه دختربچه ی ۶-۷ ساله اونجا بود!  

اینقدر قدش کوتاه بود که نمی تونست با دستمالش شیشه ها رو پاک کنه! فقط می تونست شیشه ی چراغای ماشینا رو پاک کنه! 

نیگاش که می کردی خیلی مظلوم بود! معلومه که همه فک می کنن که اگه پولی بهش بدن خرج مواد و .... میشه واسه بقیه! 

همون موقع از خودم پرسیدم: چرا این باید با این سنش کار کنه؟؟؟ اونم این موقع شب؟!؟!؟ 

من که جوابی جز اجبار پیدا نکردم!  

شماها چی فک می کنین!!!!  

 

 

~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~£~   

 

پ.ن: من عاشق بارونم!  

از بچگیم هر وقت که بارون میومد داشتم تو حیاط خونمون زیر بارون می دویدم و شعر می خوندم! مامان بزرگمم از طبقه ی خودش میومد و باهام حرف می زد یا نمازشو تو بالکن می خوند!

وقتی بارون میاد اگه تو ماشین باشم حتما پنجره رو می کشم پایین ! که البته همه ی خونواده دعوام می کنن که ماشین خراب شد یا سرده بده بالا پنجره رو! 

ولی من نمیدم! 

تو اون لحظه اگه دقت کنین! همه ی پنجره های ماشینا بالاست!  

نمی دونم چرا مردممون الکی لاف می زنن که ما عاشق بارونیم! یا عاشق اینیم که زیر بارون بدون چتر راه بریم! ولی وقتی بارون میاد پنجره هاشون بسته است! 

به نظر شماها چرا؟!؟!؟!؟

بغض + کارنامه!

بغض هایت را برای خودت نگه دار ! 

گاهی سبک نشوی٬ سنگین تری! 

ادامه مطلب ...