خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

زندگی

کاش همه می دانستند 

 زندگی شادی نیست 

شاد کردن است 

 

زندگی قهقهه نیست 

لبخند است! 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

امتحانام بالاخره تموم شد!!!!!!!!!!!!!!! 

ولی یه انفاق بد افتاد ۳ روز پیش! 

پسر یکی از همسایه هامون که ۲۷ سالش بود داشته از عروسی میومده که  

 تصادف کرده و فوت می کنه! 

همون همسایه بالاییمون که نوشته بودم شبا سرو صداشون زیاده! 

وقتی یه جوون که تا همین چن وقیقه پیش سالم سالم داشته جلوت راه می رفته  میمیریه  

نمی دونی جچوری با خونوادش  مخصوصا مادر و خواهرش حرف بزنی!  

حالا اگه یه کسی مریض باشه و یا پیر باشه میشه یه جوری خونوادشو آروم کرد!

منی که حتی واسه ی مامان بزرگ و بابابزرگم تو مجلسشون گریه نکردم پریشب از زجه های اونا گریم گرفته بود! 

تنها چیزی که می تونستم بهشون بگم و نگفتم این بود: 

روح اون الان این جاست! ناراحت میشه وقتیکه می بینه شماها این جوری می کنین!

الهی

الهی گفتی بکن و نگذاشتی و گفتی مکن و بر آن داشتی! 

الهی آنچه در دست من است ندانم تا روزی کیست و آنچه روزی من است ندانم تا دست کیست! 

 

خواجه عبدالله انصاری 

 

~ـ~ـ~ـ~ـ~ـ~ـ~ـ~ـ~ـ~ـ~ـ~ـ~ـ~ 

 

دیروز رفتم اخراجی ها ۳ رو دیدم! 

محشر بود! (اما داستانشو کامل نمی گم که مزش نره!)

ینی یه چیزی میگم یه چیزی می شنوینا! 

مخصوصا به درد جوونا و نوجوونا می خورد! 

اگه رفتین ببینین٬ با دید نقادانه ببینین٬ تا بفهمین که چی میگم! 

یه شعرم آخرش می خونن که خیلی قشنگه! 

توشم یه ورژن از  سوسن خانومو واسه حاجی گیرینف که کاندید رئیس جمهوری شده ٬ می خونن!

عاشق شده بود!

دیدی غزلی سرود؟ 

عاشق شده بود   

انگار خودش نبود  

عاشق شده بود  

افتاد شکست 

زیر باران پوسید  

آدم که نکشته بود 

عاشق شده بود! 

 

********************************** 

این شعرو معلم المپیاد ادبیمون واسه بچه هامون فرستاده بود! 

نمی دونم شاعرش خودشونن یا یکی دیگه! 

فقط خیلی این شعرو دوست دارم! 

 

بالای تخته ی کلاس نوشتیم: 

 ۷ روز مانده تا آزادی! 

هر معلمی که میاد و اینو می خونه میگه مگه اومدین تو زندان؟؟؟؟ 

ماهام جواب میدیم: بلههههههههههههههههههههههههههههههههه! 

ادامه مطلب ...

تو اگر می دانی

تو اگر می دانی که منم خاطر خواه دوست
پس نباید که بیایی سر هر کوچه ی دل 

 که اعتماد است فقط 

مایه ی شادی دل 

 

                                                       سعیده

مار ها....

آدمیان همه مار بر دوش دارند.... 

گاه از شانه هایشان سر بیرون می کشد.... 

شاید از سر هایشان و شاید از سینه هایشان! 

 

مگر این که فریدون باشی یا کاوه و یا آشپزی که از دو قربانی یکی را فراری می داد...! 

 

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~ 

 

پ.ن۱: این مال بروشور همون نمایش ضحاک بچه هاست! 

پ.ن۲: این چن وقتی که نبودم به خاطر قعطیه اینترنتم بود! 

پ.ن۳: حالام که اومدم با دایل آپ اومدم! 

پ.ن۴: تازگیا به فیلما و آهنگای کره ای علاقه مند شدم! 

پ.ن۵: به جز فیلمایی که تلویزیون نشون میده ! تا الان تو زیبایی و پسران  فراتر از گل رو هم خودم دیدم! 

پ.ن۶: همه ی آهنگاشونو حفظ کردم! واقعا شعراش قشنگن! و البته داستان فیلماش! 

پ.ن۷: با  ۷ تای دیگه از بچه های کلاس قرار گذاشته بودیم واسه سپندارمزگان واسه هم کادو بگیریم! 

پ.ن۸: اونو که یادمون رفت ! 

پ.ن۹: ولی واسه اسفندگان گرفتیم! 

من چنانستم که بنشستم...

من چنانستم ٬ که بنشستم 

و دیدستم ٬ که در دور دستان 

 می روی به همراه یک اسب سیاه بادپا 

و می تازی و می روی از پیش این دو چشم اشک بارم 

 

من چنانستم که بنشستم 

و دیدستم که در راه دراز و بی چراغی 

میدوی تو هم چنان بادی  

هم چنان تیری که گشته است رها از چله ی کمانی بی پهنا 

و میرسی در انتها  

به باغ سبز و روشن و پر نور و  آوایی 

که می خواند بر سر هر شاخه از هر درخت آن ٬ ساری 

 و می یابی در آخر تو آن شوق را 

همانی را که باید در انتها بر سر بالین من آری 

آری ٬آری ٬ حال باید بیایی بر سر بالین من بیمار دیوانه 

که گشته است احوال من  از دست این روزگار نامردانه ٬ دیوانه  

 

و باید بیایی تا کنی من را مداوا 

 با همین یک قطره شوقی که پیدا کرده ای  

ای عاشق دیوانه ٬ 

مداوایم بکن تا زنده بمانم من فقط از شوق دیدار حضور تو 

و آیم با تو مانند تیری که گشته است رها از چله ی کمانی بی پهنا  

به آن باغ سبز و روشن و پر نور و  آوا   

  

 

                                                                                        سعیده 

~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~  

این شعرو باید کشیده و تند بخونین تا وزنش در بیاد! 

اولین شعرمه! 

همین الآن گفتم و نوشتم! 

 

امروز بعد از چند سال رفتیم نماز جمعه!  

کلی خندیدیم و حرف زدیم!  

 

نمی دونم چرا اینقدر دلم می خواست یه آشنا رو اونجا ببینم 

٬ اما انگار همه غریبه بودن!

گفتمش

گفتمش چگونه سر کردی این شب ها را  
 
زهرخندی زد و گفت :با تنهایی  
 
                                   سعیده
 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 
زیاد به دل نگیرین! 
به قول لعبت الملوک: چشمم یهو جوشید

تست هوش!

این شما و این هم تست جدید خود شناسی :

یک درخت بسیار بسیار بلند نارگیل بود و 4 حیوان زیر : 


یک شیر
[تصویر: download_004.gif]

یک میمون

[تصویر: download.gif]


یک زرافه

[تصویر: download_002.gif]

و ...


[تصویر: download_003.gif]


یک سنجاب

آنها تصمیم گرفتند که مسابقه بدهند تا ببینند که کدامیک برای

برداشتن یک موز از درخت از همه سریعتر است

فکر میکنی کدامیک برنده می شود؟

جواب سوال بازگو کننده شخصیت توست

پس بادقت فکر کن

جواب را در زیر ببینید


جواب ادامه مطلب ..........

ادامه مطلب ...

اآلزایمر

ای آرزو ٬ آرزوی من....  

دیگر به یاد نمی آورم تو را در کودکیم که چه بودی ؟

در نوجوانیم که چه بودی ؟ 

در جوانیم که چه بودی؟ 

در میانسالیم که چه بودی؟ 

 

و حالا در این پیر سالی نیز تو را به یاد نمی آورم! 

 

نمی دانم شاید آلزایمر گرفته ام که هیچ چیز را به یاد نمی آورم! 

نه کودیم را ! 

نه نوجوانیم را! 

نه جوانیم را! 

نه میانسالیم را ! 

و حالا هم که پیر سال شده ام را نیز مدام از یاد می برم!  

 

                                                                                                    سعیده

 

هیچ جا و همه جا

و زمانی که بدو گفت : بدین سان کجا خواهی رفت ؟ 

پاسخ را شنید: هیچ جا و همه جا٬ همه جا و هیچ جا...

 

و اینگونه بود که سفر او آغاز شد به هیچ جا و همه جا ٬به همه جا و هیچ جا! 

و اینگونه بود که او از تمام راه های بوده و نبوده گذشت تا شاید برسد به هیچ جا و همه جا ٬به همه جا و هیچ جا! 

 

و هنوز هم که هنوز است به دنبال راه هاست تا شاید برسد به  هیچ جا و همه جا ٬به همه جا و هیچ جا!  

 

                                                              سعیده 

 

++++++++++++++++++++++ 

 

آیا این درسته؟؟؟؟؟  

«آب که از سر گذشت چه یه وجب چه صد وجب »

 

اما من حتی اگه درست هم باشه بدم میاد ازش 

 

چون اینجوری دیگه هیچ راه برگشتی رو باقی نمی ذاره!