ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یه ماه پیش با مدرسه رفتیم یزد !
واقها بهمون خوش گذشت
خیلی.....
وقتی داشتیم می رفتیم زندان اسکندرو ببینیم کلی دیوار نوشته دیدیم که از همش عکس گرفتیم!
یکی را دوس دارم اما افسوس...
دل نسوزون که سوزوندنش کار ها می کند...
آخه چرا...!
و....
از این قبیل جمله ها ...!
دوستم توی سفرنامش نوشته بود:
فک می کنین اگه بازم برگردیم به یزد این مجنون به لیلیش رسیده؟؟؟؟
بگذریم!
نمی دونم با مدرسه مسافرت رفتین یا نه!
اصفهانی پارسال رفتیم هم خوش گذشت اما یزد امسالمون یه چیز دیگه بود!
می تونم بگم امسال واقعا بچه ها و معلما رو شناختم!
راستشو بخواین خودمم نمی دونم چرا اینا رو نوشتم!نوشتم دیگه!
سلام سعیده جون!
نوشته هات قشنگن!
به دختر دایی گلتم ی سری بزن!
روزگاری جاده بودم
جاده ای غرق تردد
جاده ای پر رفت و امد
لحظه ای خالی نمیشد
من که بسیاری غریبان را به ابادی رساندم
عاقبت خود مانده ام
ویرانه ی تنهایی خود...
سلام
انم پس از سال ها
چطوری؟!!!بابا من بی معرفتم...تو دیگه چرا؟!!!
چه خبر؟!!!
به به...میبینم که رفتین اردو و ترکوندینآره هیچی به باصفایی اردوهای برون شهری با مدرسه نمیشه
گفتی جان بده، جانی ندارم
چه نوحی من که طوفانی ندارم
خودم از گشنگی میمیرم امشب
توهم هی:«نان بده!» ـ نانی ندارم
بگو از حضرت آدم بپرسند
چرا من خوی انسانی ندارم
تمام فصلهایم سردِ سرد است
ولی خواب زمستانی ندارم
شاید اون نوشته هارو زندانیای اسکندر مینوشتن
نه... نه مدرسه نه دانشگاه انجور جاها نمیبردن
پایتخت فرق داره
وای سعیده ازت ممنونم که هنوز سایتمو داری وقتی دیدمش کلی شاد شدم یاد خاطرات راهنمایی بخیر حیف که تموم شدن
قلمت بد نیس..
فقط یه کم وقتشو کمتر کن