ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافههاش ..... همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .....
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!
قصاب اشغال گوشتهای اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن .....
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی میکرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر؟
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟
جوون گفت اّره ..... سگ من این فیلهها رو هم با ناز میخوره ..... سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟
پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه ..... شیکم گشنه سَنگم مُخُوره .....
جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه ..... اینا رو برا بچههام میخام اّبگوشت بار بیذارم!
جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن .....
پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگرفته بُودی؟
جوون گفت: چرا
پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُوریم نِنه .....
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت
اسم خوبی رو براش انتخاب کردی .. طنز سیاه
خیلی وقت ها شده به راحتی از کنار اینجور مسائل می گذریم ... وقتی مادرم از گذشته تعریف میکنه از رفاقت بین همسایه ها .. نزدیکیشون و ارتباطاتشون و چقدر به فکر هم بودن . تو همه شرایط .. آدم کیف میکنه .
اما الان چی؟
این داستان رو خیلی جاها تو وبلاگ های متفاوت خوندم .. حتی خودمم تو وبلاگ داستانمم پستش کردم اما همیشه افراد ازین داستان برداشتشون خیلی ساده انگارانه بود .. :
این پستت خیلی حرف داره که به راحتی و به زیبایی داره داد می زنه .. اما گوش شنوایی نیست .. چشمی که ببیند کور است .. دستی که کمک کند قطع شده .. پایی که قدمی بردارد قلم شده
چی شده ؟ چی به ما گذشته ؟ چرا اینقدر سنگ دل شدیم .. چرا مهر و محبت رو فقط به نزدیکان خودمون ابراز میکنیم ..چرا
چرا ؟؟؟
باید یه سری به خودم بزنم
خیلی تلخ وناگواره. ولی متاسفانه در جامعه ما بوفور می توان یافت.
چه با اراده بود