خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

خر صورتی

اگر چیزی را که لازم نداری بخری ٬به زودی آنچه را که لازم داری می فروشی*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا*

گریه کن سرباز؟

نظامی زن انگلیسی که پس از بازگشت از ماموریت خود در عراق،
 فرزندش را در آغوش می فشارد.

 

آهای سرباز، آهای مادر!...
گریه کن، تو حق داری گریه کنی. شاید ماهها و سالهاست که فرزندت را ندیده ای.
فرزند دلبندت را. کودک معصومی که تاب دوری مادر نداشته و حتماً از تو بیشتر، برایت دلتنگی می کرده.
گریه کن سرباز، گریه کن تا سبک شوی...
گریه کن، بخاطر گوهر مادری که از تو ستانده اند، و در عوض تو را مفتخر! کرده اند به این لباسها.
این لباسها که اصلاً به قامت تو سازگار نیست...
گریه کن که تاج زن بودن از سرت افتاده...
گریه کن که هیچ لذتی به پای مادری نمی رسد و تو را محروم کرده اند، ذائقه ات را خراب کرده اند...

اما
من چند حرف دیگر با تو دارم سرباز...
تو مادری، حق داری بچه ات را دوست داشته باشی... حق داری برایش دلتنگ شوی...

سوالی از تو دارم :
این کودک را می شناسی؟

می بینی پدرش با چشمان بسته، چگونه صورتش را لمس میکند؟
می بینی چگونه کفشهایش را درآورده تا در آغوش پدر، گم شود ؟
این پدر یکی از زندانیان تو و دوستان توست در عراق...
چه میشد اگر اجازه میدادی این پدر، بچه اش را ببیند؟
فکر کردی فقط خودت به فرزندت عشق می ورزی؟

این دختر را چطور؟

حتماً او را دیده ای...
در کوچه پس کوچه های بصره... پای برهنه می دوید و خنده کودکانه ای بر لب داشت...
الان به نظرت لکه های سرخ روی لباسش، نقش گلهای سرخ است یا رد پائی از خون تازه ؟
یا لکه های قرمز روی زمین، گلبرگهای پرپر شده گلهای پیراهن اوست؟
صورت ظریف او را با اسلحه ای که در کنارش به دست گرفته ای چه کار؟
ببین چه گریه ای میکند؟ چه خونی از صورتش جاری است؟
این رنگین تر است یا خون فرزندت که اینچنین در آغوشش کشیده ای؟
حال این دخترک را خوب ببین. نتیجه کارتو وهمکاران توست و تا ابد با شما خواهد ماند.
این است آنچه برای این دختر و مردمش هدیه برده ای...

این پدر را میشناسی؟

دارد به چه حالی، جسم بی جان دخترش را میگذارد کنار بقیه جنازه ها.
یادت هست؟ همین چند شب قبل، خانه شان را بمباران کردید.
تو و همقطارانت.

این را چطور؟

این اما مال افغانستان است.
شاهکار قدیمی تر شما.
اما مگر زخم این پدر کهنه می شود؟
این هم کادوی یکی دوسال قبل توست برای کوکان افغان.........

از این دست اگر بخواهم برایت بیاورم، بسیارست...
سردشت خودمان، شلمچه ، قانا... صبرا و شتیلا... و ....

...............
...............
...............

گریه کن سرباز
گریه کن، اما نه فقط برای دلتنگی فرزندت ...
شاید نپذیری، اما من در گریه های تو هیچ عاطفه ای نمی بینم سرباز!
گریه کن برای انسانیتی که در زیر پای تو و رهبرانت لگد مال شده...
گریه کن برای عاطفه ای که در وجودت مرده...
گریه کن برای شرف و آزادگی که از دست داده اید...

گریه کن سرباز..

تجربه

در فرهنگ لغات خود شکست را تجربه معنی کن!

زیستن و مردن

خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز.

مردن را نیز خود میاموزم.

                                         دکتر شریعتی

بازم جمله

 مرگ ان نیست که در قبر سیاه دفن شویم

مرگ ان است که از خاطر دیگران با همه ی خاطره ها محو شویم.

جمله ی جدید

وفتی که در رابطه با اور مالی احساس ترس و وحشت می کنی با خودت تکرار کن من قوی هستم.من قوی هستم.من همان قدرت هستم متوجه می شوی که اعتماد به نفس جایگزین اضطراب می شود. سوزی لرمن

در فرهنگ لغات خود شکست را تجربه معنی کن.رابینز

عادت کن به چیزی عادت نکنی

تمایلات خود را در میان دو دیوار محکم اراده و حس محکم کنید.

اگر با معلم به جنگ دنیا می رفتیم . حتما پیروز می شدیم.

وقتی چالش های زندگیت فراتر از حد مسئولیت است به خدا توکل کن .او نه تنها جواب را دارد بلکه خود جواب است.

 

جملات قشنگ

۱.ما برای تنبیه شدن افریده نشدیم.ما افریده شدیم که بیا موزیم. 

۲.غالبا لبخند بزن و بخند.هر روز چیزی خنده دار شاد و لذت بخش در مرد زندگی پیدا کن.لبخند بزن و بخند.لبخند بزن و بخند و دو مرتبه لبخند بزن و بخند.                                                      کیث هرل 

۳.قانون بقاء کثیفی:برای تمیز کردن هر چیز چیز دیگری باید گردد.

                                کتاب قوانین مورفی.اثر ادوارد مورفی

اگه پسرا با جنبه باشن!!!!!!

اگه پسرا با جنبه بشن :

1.هر پسری فقط یه دوست دختر داشت(و از اونجایی که من هنوز بر این نکته اصرار دارم که آمار تعداد دختران از پسران بیشتره،سر تعداد کثیری از دختران بی کلاه می مونه و لذا جنگ جهانی سوم بین دختران اتفاق می افتاد).

 
2.هر پسر هفته اول آشنایی با یه دختر به خواستگاریش می رفت(لذا دوران خوش دوستی و

استرس های قرار ملاقات از بین می رفت).

 
3.فشار بر روی دختران برای قبول شدن در دانشگاه به شدت افزایش می یافت.

 
4.بوی ترشی کشور رو بر می داشت (لذا مشکلات زیادی برای شهرداری پیش می یومد).

 
5.ازدواج برای دختران تبدیل به آرزو و رویای شبانه می شد.

 
6.برای گرفتن گل از دست عروس در عروسی خون و خونریزی راه می افتاد.

 
7.مانتو ها تنگ تر،جوراب ها کوچیک تر،شلوارها کوتاه تر و روسری حذف می شد.

 
8.شوهر مثل قند و پنیر کوپنی می شد و صف های طولانی برای گرفتن آن به وجود می اومد.

 
* پس به این نتیجه می رسیم که پسر ها همین طور بی جنبه باقی بمونن هم برای دخترا بهتره

هم برای تمدن و جامعه بشری

 

اینده ی نزدیک مردان

سال ۱۳۳۶

دختر خونواده همراه با مادرش کنار حوض روی تخت چوبی نشسته اند و یک ظرف هندوانه قرمز جلوی شون است. دختر خونواده برای دختر همسایه تعریف می کنه: آره زری جون، داداش فرمونم وقتی شنید این پسر لاغرمردنی به من متلک گفته همچین زدش که به سوسک می گفت خرس قطبی. تازه خود داداشم هم گفته می خواد برام یه شوهر خوب پیدا کنه.
مادر دختر می گوید: خدا سایه مرد را از سر هیچ خونه ای ورنداره!


 سال ۱۳۴۶

پدر خونواده با عصبانیت وارد اتاق می شه و پس از آنکه کمی جَنَم رو کرد و چهار تا کاسه کوزه را زد شکست، فریاد می زنه: دختره چشم سفید حالا واسه من دانشگاه قبول میشه... چشمم روشن... مردم از فردا نمی گن آقا رضا غیرتِ تو شکر؟ هیچی دیگه ولش کن فردا می خواهد شلوار مدل برمودایی و مانتوی بدن نما بپوشه و نوبل صلح هم بگیره... زن اگر اجنبی ها بهش نوبل صلح بدهند مردم چی می گن؟
مادر خونواده با لحن التماس آمیز می گه: مرد، حالا چرا شلوغش می کنی؟ نوبل و برمودا چیه؟ دخترمون فقط دانشگاه قبول شده، همین... این قدر سخت نگیر...
بالاخره با اصرارهای مادر، پدر قبول می که دخترش به دانشگاه بره. وقتی پدر قانع شده سیگارش را روشن می کنه و مادر می گه: مرد، خدا سایه تو را از سر ما کم نکنه!


 سال ۱۳۵۶

فریادِ مردِ خونواده تمام کوچه را پر می کنه: چی؟! می خواد بره سرِ کار؟! یعنی من این قدر بی غیرت شدم که دخترم بره سر کار و پول بیآره تو خونه؟ پس من اینجا هویجم؟ مگر این که بابت این بی آبرویی از روی نعش من رد بشین...
کسی از روی نعش مرد خونواده رد نمی شه ولی دختر خونواده هم چند ماه بعد با وجود غرغرهای پدرش بالاخره سر کار می ره. صدای مادر خونواده به گوش می رسه: مرد، خدا تو را برای ما حفظ کنه!


 

ادامه مطلب ...

ای بازی بازی بازی ......

۱.خودتو معرفی کن:من سعیده ام ام.البته به سبله هم معروفم .تولدم ۱۳۷۳  .دوم راهنمایی ام   

۲.فصل و ماه و روزی که دوست داری:روز اول از ماه فروردین از فصل بهار را به خاطر کادو ها و عید دیدنی هاش.و روز چهارم از ماه دی از فصل زمستان را به خاطر شمع و کیک و کادو هاش دوست دارم 

۳.رنگ تو: صورتی  

۴.غذای مورد علاقت:من پیتزا.میگو. لازانیا و زرشک پلو با مرغ را خیلی دوست دارم.اما اگه ۱۰۰ سال بهم جوجه کباب بدن بازم می خورم. 

۵.موسیقی مورد علاقت: محسن یگانه- آریان - و ... 

۶.بد ترین ضد حالی که خوردی:این که سر زنگ زیستمعلممون ازم سه تا سوال کرد تا اومدم جواب بدم خودش جوابا رو گفت بعد هم به من گفت:درسیو که الان دادم چرا بلد نیستی؟؟؟!!! 

۷.بزرگترین قولی که تا حالا دادی:این که به بهترین دوستم ۲ تا قول دادم که به هیچ کس نگم.

۸.ناشیانه ترین کاری که کردی:این که یکبار یه بار مامانم یه تلفن داشت که دایی اش که فوت کرده بود بهش داده بود تلفنه شیشه ای بود . منم واسه ی این که اتاقم تلفن داشته باشه اونو زدم توی پیریز برق اتاقم و اون تلفنبا یه صدای بوم ترکید؟؟؟؟!!! 

۹.بدترین خاطره ی زندگیت:کل کلاس پنجم من واقعا از اون سال متنفرم 

۱۰.شخصی هست که بخوای ملاقاتش کنی:معلومه اما نمی گم  

۱۱.برای کی دعا می کنی:۱.اللهم عجل لولیک الفرج

۲.خدایا همه ی مرض ها را شفا بده۳.خدایا همه ی ارزو های خوب ادما را براورده کن. 

۱۲.کیو نفرین می کنی:هیچ کس به جز شیطان  

۱۳.وضعیتت در ده سال اینده:نیدونم خوب. 

۱۴.حرف دلت:ماله دله نمیشه گفتش! 

یادگاری

نوشتم یادگاری روی دیوار

بیا تا منو تو با هم شویم یار

بیا تا دور یکدیگر بگردیم

تو نقطه باش و من مانند پرگار

نوشتم یادگاری روی جامیز

به روز هجدهم از فصل پائیز

بیا تا دست یکدیگر بگیریم

که صابون رفاقت ها شده لیز

نوشتم یادگاری روی وایت برد

چرا شیشه ی قلبم را کنی خرد

بیا دوست یکدیگر بمانیم

برای مهربانی می شود مرد

نوشتم یادگاری در کتابت

 بکن انرا بزن توی اتاقت

بیا تا دستمال تو بگردم

مرتب پاک کن با من دماغت

نوشتم یادگاری توی دفتر

تلسکوپت منم تویی  چو اختر

بیا در دفتر هم بنویسیم

اگر من بد کنم نکن تو بدتر 

 

فرهاد حسن زاده